درگیری برادرم با همسرم امروز سر کار و الان زنگ زدم به مادرم و برادرم داشت سخنرانی می کرد.و مادرم را داشت دیوانه می کرد ول کن معامله نیستدیروز مادر بزرگم خانه مادرم حلوا می پختند و من و مادر محمد هم رفتیم و بعد رفتیم بالا دیدنی زن برادرجان!!!!!!!!!!!!! زندگی شا هیچ فرقی نکرده همان آش است و همان کاسه !!!!دیروز نرگس آمد پهلوی گلی. و آخر شب آمدند دنبالشبعد نماز شب رفتیم دیدنی شایسته حالش زیاد خوب نبود می گفت درد دارد.
رفتیم ,برادرم ,مادرم ,دیروز ,مادر ,درگیری ,می کرد ,همسرم امروز ,درگیری برادرم ,برادرم با ,با همسرم
درباره این سایت