محل تبلیغات شما



درگیری برادرم با همسرم امروز سر کار و الان زنگ زدم به مادرم و برادرم داشت سخنرانی می کرد.و مادرم را داشت دیوانه می کرد ول کن معامله نیستدیروز مادر بزرگم خانه مادرم حلوا می پختند و من و مادر محمد هم رفتیم و بعد رفتیم بالا دیدنی زن برادرجان!!!!!!!!!!!!! زندگی شا هیچ فرقی نکرده همان آش است و همان کاسه !!!!دیروز نرگس آمد پهلوی گلی. و آخر شب آمدند دنبالشبعد نماز شب رفتیم دیدنی شایسته حالش زیاد خوب نبود می گفت درد دارد.


اشتباه دیروز من این بود که الکی در اینترنت یکی نفر که الان در جایگاه علمی بالایی قرار دارد را سرچ کردم و دوباره بعد از 28 سال دیدمش و در فکرش رفتم تا عصر .او در یک کلاس کامپیوتر در سال 70 استادم بود و احساس عجیبش را نسبت بخودم احساس می کردم او هرگز به خواستگاری نیامد.ولی احساس می کردم که به من علاقه دارد.من2 سال بعد دانشگاه قبول شدم و او اتفاقی به دانشگاه ما که خارج از شهر بود آمد و یک درس با او داشتم و او ازدواج کرده بود و 2 تا بچه داشت!!!!!!!!!!! با اینکه کاملا خوانده بودم و نمره خوبی می گرفتم ولی 20 گرفتم!!!!!!!!!!!!!!! الان کمی تصویرش در ذهن من است دیشب توبه کردم و از حضرت امام زمان علیه السلام خجالت میکشیدم.از همسرم و گلی مادر خدایا کمکم کنید در دام شیطان نیفتم.همسر از پنجشنبه شب است سرما خورده و دیروز خیلی خیلی بداخلاقی می کرد (.نمی دانم شاید از گناه من بود) و گلی خیلی خیلی گریه کرد و پرخاشگری می کرد.قرار بود که خواهرشوهر جمعه مهمانی بازنشسگی  بدهد که بخاطر بیماری مهران کنسل شد. و همه کف کردیم.

 


این روزها درگیری کمتری دارم خدا را شکر فقط وسوسه های شیطانی الکی .همه اش به پول فکر می کنم و آرزوهای درازخانه ای در مشهد که آرزوی سالهای دور و دراز من است .ای کاش میشد خیابان امام رضا(علیه السلام)آپارتمان کوچکی داشتیم مال خودمان. و برای مادرهم می توانستم خانه ای بخرم مال خود خودش انشاالله.وکلاس دارم کلا هفته ای 4 ساعت عصرها برای ساعتی 6 تومان!!!!و زنده شدن کمی خاطرات گذشته.!البته گذشته خیلی دور نه از پارسالمعاون آموزشی  و ادا اصولهایش انگار عالم و آدم نوکر پدرش هستند. حالا بچه ای هم در راه دارد و بیا و ببین.انشاالله بسلامتی مردادماه زایمان کند و از دستش 9 ماهی راحت شویم.شنبه بچه های مدرسه را بردیم برای پروژه بیرون و با خانمی چند دقیقه ای صحبت کردم که راهنمای توریست بود گفت زبان انگلیسی و عربی مسلط است و درامد خوبی داردبه گلی هم گفتم که زبان بخواند و پولدار شود و خودش را از تنهایی و دیوانه خانه ما نجات دهدماشاالله لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم.

قرار بود پنجشنبه خواهر شوهر دعوتمان کند که کنسل شد!!!!!!!!!شب یلدا هم همه در خانه خودمان هستیم.هیچکس کسی را دعوت نمی کند


یکشنبه هفته پیش در بیمارستان بستری شدم از سه شنبه هفته قبلش گلو درد و سردرد و تب بسیار بالاو عفونت ریه .چقدر بیمارستان وحشتناک است اولین شب با خانمی بودم که 6 سال است شوهرش افتاده شده تومور نخاعی داشت  و مادر و شوهرش را روزی چهاربار ایزی لایف می کرد.و چه ایمانیو مادرش هم ریه اش پر از آب بود و مادر در حین عکسبرداری ریه سکته کرد و با احیا برگشت و با دستگاه زندگی نباتی پیدا کرد. و چه شبی بود آن شب از دلهره و اضطراب واتاقم را عوض کردم چون خانمی قرار بود هم اتاقی ام شود که سرطان داشت و صدای فریادش کل بخش را می لرزاند و اتاق ما که خانمی سرطان معده و روده داشت خدایا یادم نرود چه چیزهایی دیدم .تا الکی ناشکری نکنم.


سال 98 سالی بود که بسیار حوادث تلخ داشت مریضی جنون آمیز خواهرم. فوت شوهر خاله ام بر اثر سرطان ریه 13 اسفند اقای فیضی عزیز و مهربان برای همه در شهرما با غربت تمام بخاک سپرده شد. و چندماه قبلش شایسته خانم در اثر سرطان درگذشت.

دیروز نتیجه آزمایش های سهیل آمد خدا را شکر نه شیمی درمانی میخواد نه پرتو درمانی


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دوفرشته آسمانی